عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 89
نویسنده : حسینی
رنگ عشق دختری بود نابينا که از خودش تنفر داشت، که از تمام دنيا تنفر داشت و فقط يک نفر را دوست داشت، دلداده­ اش را و با او چنين گفته بود اگر روزی قادر به ديدن باشم حتی اگر فقط برای يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم عروس حجله­ گاه تو خواهم شد و چنين شد که آمد آن روزی که يک نفر پيدا شد که حاضر شود چشم های خودش را به دختر نابينا بدهد و دختر آسمان را ديد و زمين را رودخانه­ ها و درختها را آدميان و پرنده ­ها را و نفرت از روانش رخت بربست. دلداده به ديدنش آمد و يادآورد وعده ديرينش شد: بيا و با من عروسی کن. ببين که سالهای سال منتظرت مانده ­ام. دختر برخود بلرزيد و به زمزمه با خود گفت: اين چه بخت شومی است که مرا رها نمی­ کند؟ دلداده ­اش هم نابينا بود و دختر قاطعانه جواب داد: قادر به همسری با او نيست. دلداده رو به ديگر سو کرد که دختر اشک هايش را نبيند و در حالی که از او دور می شد گفت: پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی.

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: رنگ عشق ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 81 صفحه بعد

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان حسینی و آدرس mohammadjavadhosseini.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com